بزن باران پر از بی صبریم
وای چه بارونی بود امروز. خیلی وقت بود زیر بارون راه نرفته بودم. شدم موش آب کشیده. توفیق اجباری بود
از امروز بگم که باز مثل دیروز صبح زود بیدار شدم. یه سری کلیپ خیاطی دیدم. چند تاش رو دانلود کردم. امروز یه مرور الگو رو داشته باش و عصر برم کاغذ الگو بخرم. البته صبح میخواستم بخرم، چون بارندگی شد، کاغذها خیس میشد برای همین نخریدم.
صبح رفتم باشگاه محل. ۷ یا ۸ دقیقه تا خونمون فاصله داره. ثبت نام کردم:)))
خیلی خوشحالم از این استارت خودم. مثل سالهای قبل نمیخوام ایروبیک برم، فقط کار با دستگاه باشه. چون فشار چشم دارم با ایروبیک آب زیادی از بدنم، از دست میره. بعد چشم درد و سر درد شدید میگیرم. کار با دستگاه رو هم با مربی صحبت کردم. مشکلاتم رو هم گفتم
گفت باشه با کم شروع کن
در رابطه با تپش قلبم هم گفت، حتما داروت رو بخور. ولی به مرور زمان قلب هم قوی میشه(به خاطر ورزش)
خانم مربی که اسمشو نمیدونم، قدش بلنده. بالا تنش شبیه میگو هست(کارتون پسر شجاع بود اگه اسمشو درست گفته باشم) ایشون چشم و ابرو و موها همه مشکی
منشی باشگاه خیلی خوش اخلاقه. خیلی هم خوشگله. البته با کلی آرایش خوشگله. بدون آرایشش رو نمیدونم.
مربی با این همه آرایش چطور ورزش می کنه. معمولا روی پوست نباید مواد آرایشی باشه!!!
فعلا میخوام لاغر بشم..... باید ده کیلو کم کنم. ماه اول معمولا ۵ کیلو میشه کم کرد. ماههای بعد سخت تر میشه
این آقای همسایه ما روزها خیلی با تلفن حرف میزنه. خیلی هم با کلاسه. کارش با تلفنه. صبح توی حیاط بودم دخترش خداحافظی کرد، جواب خداحافظیش رو نداد. خانمش با صدای بلند گفت فلانی دخترت داره خداحافظی می کنه. به زور یه چیزی گفت. نمی خواستم گوش بدم. صداشون میامد. سری به تاسف تکون دادم. فقط با مردم خوب حرف میزنه. جواب دخترش رو به زور میده
صبح پارک محل هم رفتم. فقط چند تا پیرمرد با نوه هاشون بودن
- ۱۰ نظر
- ۱۸ ارديبهشت ۰۳ ، ۱۳:۰۹